مسابقه ی زندگی ...جالب و هیجان انگیز
شنبه 10 تير 1391 ساعت 15:7 | بازدید : 734 | نویسنده : پرهام | ( نظرات )

تصور کن برنده یک مسابقه شدی و جایزه ات اینه که بانک هرروز صبح یک حساب برات باز می کنه و توش هشتادوشش هزاروچهارصد دلار پول می گذاره ولی دوتا شرط داره. یکی اینکه همه پول را باید تا شب خرج کنی، وگرنه هرچی اضافه بیاد ازت پس می گیرند.
نمی تونی تقلب کنی و یا اضافهٔ پول را به حساب دیگه ای منتقل کنی. هرروز صبح بانک برات یک حساب جدید با همون موجودی باز می کنه.
شرط بعدی اینه که بانک می تونه....


موضوعات مرتبط: مطالب عمومي , ,

|
امتیاز مطلب : 22
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7


داستانکـــ آموزنده
شنبه 10 تير 1391 ساعت 14:40 | بازدید : 917 | نویسنده : پرهام | ( نظرات )

شاید قدمی باشه اما واقعا قشنگه

 

دانشجویی به استادش گفت: استاد! اگر شما خدا را به من نشان بدهید عبادتش می کنم و تا وقتی خدا را نبینم او را عبادت نمی کنم.
استاد به انتهای کلاس رفت و به آن دانشجو گفت: آیا مرا می بینی؟
دانشجو پاسخ داد: نه استاد! وقتی پشت من به شما باشد مسلما شما را نمی بینم.
استاد کنار او رفت و نگاهی به او کرد و گفت:
تا وقتی به خدا پشت کرده باشی هرگز او را نخواهی دید!

 

برچسب‌ها: داستان , امزنده , خدا ,

موضوعات مرتبط: مطالب عمومي , دینی و مذهبی , ,

|
امتیاز مطلب : 28
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7


تفاوت فرهنگی!
شنبه 21 آبان 1390 ساعت 21:18 | بازدید : 360 | نویسنده : پرهام | ( نظرات )

در مهد كودك های ایران 9 صندلی میذارن و به 10 بچه میگن هر كی نتونه سریع برای خودش یه جا بگیره باخته و بعد 9 بچه و 8 صندلی و ادامه بازی تا یك بچه باقی بمونه. بچه ها هم همدیگر رو هل میدن تا خودشون بتونن روی صندلی بشینن.

در مهد كودك های ژاپن 9 صندلی میذارن و به 10 بچه میگن اگه یكی روی صندلی جا نشه همه باختین. لذا بچه ها نهایت سعی خودشونو میكنن و همدیگر رو طوری بغل میكنن كه كل تیم 10 نفره روی 9 تا صندلی جا بشن و كسی بی  صندلی نمونه. بعد 10 نفر روی 8 صندلی، بعد 10 نفر روی 7 صندلی و همینطور تا آخر.

با این بازی ما از بچگی به كودكان خود آموزش میدیم كه هر كی باید به فكر خودش باشه. اما در سرزمین آفتاب، چشم  بادامی ها با این بازی به بچه هاشون فرهنگ همدلی و كمك به همدیگر و كار تیمی رو یاد میدن ...


موضوعات مرتبط: مطالب عمومي , ,

|
امتیاز مطلب : 41
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11


انتگرال بگير
یک شنبه 8 آبان 1390 ساعت 14:37 | بازدید : 512 | نویسنده : پرهام | ( نظرات )

جک جدید 90

یه آقایی که دکترای ریاضی محض داشته، هر چقدر دنبال کار می گرده بهش کار نمیدن!! خلاصه بعد از کلی تلاش، متوجه میشه شهرداری تعدادی رفتگر بی سواد استخدام می کنه!!
میره شهرداری خودش رو معرفی می کنه و مشغول به کار میشه…!
بعد از دو سه ماه میگن همه باید در کلاسهای نهضت شرکت کنید! این بنده خدا هم شرکت می کنه!!
یه روز معلم محترم در کلاس چهارم، ایشون رو می بره پای تخته تا مساحت یک شکلی رو حساب کنه! تو این فکر بوده که انتگرال بگیره یا نه که می بینه همه دارن داد می زنن:
انتگرال بگیر…!!!


موضوعات مرتبط: طنز , جک , ,

|
امتیاز مطلب : 82
|
تعداد امتیازدهندگان : 18
|
مجموع امتیاز : 18


داستان طنز
سه شنبه 3 آبان 1390 ساعت 16:26 | بازدید : 682 | نویسنده : پرهام | ( نظرات )

نایت اسکین

خانمی در زمین گلف مشغول بازی بود. ضربه ای به توپ زد که باعث پرتاب توپ به درون بیشه زار کنار زمین شد. خانم برای پیدا کردن توپ به بیشه زار رفت که ناگهان با صحنه ای روبرو شد......

(حتما ادامشو هم بخونيد)


موضوعات مرتبط: طنز , جک , ,

|
امتیاز مطلب : 74
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17


انشای جالب یک بچه دبستانی در مورد ازدواج
دو شنبه 25 مهر 1390 ساعت 19:39 | بازدید : 482 | نویسنده : پرهام | ( نظرات )

نایت اسکین

هر وقت من یک کار خوب می کنم مامانم به من می گوید بزرگ که شدی برایت یک زن خوب می گیرم.تا به حال من پنج تا کار خوب کرده ام و مامانم قول پنج تایش را به من داده است

حتمن ناسرادین شاه خیلی کارهای خوب می کرده که مامانش به اندازه استادیوم آزادی برایش زن گرفته بود. ولی من مؤتقدم که اصولن انسان باید زن بگیرد تا آدم بشود ، چون بابایمان همیشه می گوید....


موضوعات مرتبط: طنز , ,

|
امتیاز مطلب : 71
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17


داستان طنز
پنج شنبه 7 مهر 1390 ساعت 16:45 | بازدید : 506 | نویسنده : پرهام | ( نظرات )

چرچیل(نخست وزیر اسبق بریتانیا) روزی سوار تاکسی شده بود و به دفتر BBC برای مصاحبه می‌رفت.

هنگامی که به آن جا رسید به راننده گفت آقا لطفاً نیم ساعت صبر کنید تا من برگردم.

راننده گفت: “نه آقا! من می خواهم سریعاً به خانه بروم تا سخنرانی چرچیل را از رادیو گوش دهم” .

چرچیل از علاقه‌ی این فرد به خودش خوشحال و ذوق‌زده شد و یک اسکناس ده پوندی به او داد.

راننده با دیدن اسکناس گفت: “گور بابای چرچیل! اگر بخواهید، تا فردا هم این‌جا منتظر می‌مانم!”


موضوعات مرتبط: طنز , ,

|
امتیاز مطلب : 52
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12


صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 15 صفحه بعد

منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



دیگر موارد
تبادل لینک هوشمند

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان TOOPeTOOP و آدرس toopetoop.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 141
:: کل نظرات : 62

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 121

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز :
:: باردید دیروز :
:: بازدید هفته :
:: بازدید ماه :
:: بازدید سال :
:: بازدید کلی :